جدول جو
جدول جو

معنی گه مالی - جستجوی لغت در جدول جو

گه مالی(گُهْ)
عمل گه مال، مجازاً نیک نشستن جامه یا ظروف و جز آن. پلیدی از چیزی نیک نزدودن
لغت نامه دهخدا
گه مالی
عمل گه مال
تصویری از گه مالی
تصویر گه مالی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوش مالی
تصویر گوش مالی
مالیدن گوش کسی، کنایه از تنبیه و ادب کردن، گوش تابی، برای مثال چون جفا آری فرستد گوش مال / تا ز نقصان وا روی سوی کمال (مولوی - ۳۴۹)
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
همال بودن (شدن). قرین شدن. همطرازی. برابری:
فرزند ضیاءالدین کز همت والا
خورشید فلک را نپسندد به همالی.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(گَ ئی یِ)
دهی است از دهستان جانکی بخش سردگان شهرستان شهرکرد. واقع در 6 هزارگزی شمال باختر لردگان، متصل به راه عمومی گهمال به لردگان. محلی کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 250 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
آنچه گه پالاید. پالایندۀ گه:
به ریش خویش چرا گوی می فروبیزی
اگر نه ریش تو پرویزنی است گه پالای.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
سیاست، تنبیه، مجازات:
از حلقۀ او به گوشمالی
گوش ادبم مباد خالی،
نظامی،
رجوع به گوشمال شود،
- گوشمالی دادن، گوشمال دادن،
رجوع به گوشمال دادن شود،
، در اصطلاح موسیقی کوک کردن و به ارتعاش درآوردن سیم یا زه ذوات الاوتار یا سازهای زهی:
مالشی بایست ما را زان که بربط را همی
گوشمالی شرط باشد تا درآید در نوا،
سنایی
لغت نامه دهخدا
(گِ لَ / لِ)
آلتی است معماران را که بدان گل و آهک بر در و دیوار مالند و آنرا کرفی گویند. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ مَ / مُو لا)
خطابی است که بصورت احترام و گاهی تحقیر به درویش میدهند. خطابی است که به درویشان کنند، چون نام او ندانند
لغت نامه دهخدا
فقر، نداشتن ثروت و مال، تهیدستی، ناداری:
شد ز بی مکسبی و بی مالی
ملک شه از مؤدیان خالی،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَ)
مالیدن گچ بدیوار و سقف
لغت نامه دهخدا
(گِ)
گل مالیدن. با گل اندودن
لغت نامه دهخدا
تصویری از در مالی
تصویر در مالی
مالش آلت رجولیت به دهانه شرم زن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گه بچیزی مالد کسی که شیئی را به پلیدی آلوده کند، مالیده به گه آلوده به پلیدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گچ مالی
تصویر گچ مالی
عمل مالیدن گچ بدیوار و سقف اطاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گچ مال
تصویر گچ مال
آنکه دیوار و سقف اطاق را گچ اندود کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشمالی
تصویر گوشمالی
سیاست، تنبیه، مجازات
فرهنگ لغت هوشیار
زمانی دون زمانی بعضی اوقات: بازار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی مرغان قاف دانند آیین پادشاهی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لگد مالی
تصویر لگد مالی
عکل لگد زدن لگد کوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گه مرغی
تصویر گه مرغی
منسوب به گه مرغ، بداخم ترش رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشمالی
تصویر گوشمالی
تنبیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تف مالی
تصویر تف مالی
((تُ))
به آب دهان آغشته کردن چیزی، تف مالیدن، سرسری شستن ظرف و امثال آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوشمالی
تصویر گوشمالی
تنبیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تادیب، تنبیه، سیاست، مجازات
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گل مالیکردن، گل مالیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ظاهرسازی چاپلوسی
فرهنگ گویش مازندرانی
روی زمین مالاندن آماده کردن گل، آب و پهن گاو برای گل اندود
فرهنگ گویش مازندرانی
آماده کردن گل و کاه و آب برای گل اندودن کردن خانه
فرهنگ گویش مازندرانی
از نغمات مراسمی
فرهنگ گویش مازندرانی
دوقلو
فرهنگ گویش مازندرانی
سه قلو
فرهنگ گویش مازندرانی
لانه ی موش
فرهنگ گویش مازندرانی
پایمال
فرهنگ گویش مازندرانی